دینا دینا ، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

مورچه طلا عشق بابا و مامانش

جمعه 30 مهر

سلام به دوستای خوبم به دوستایی که این هفته هم منتظر یه پست از جمعه من ودیناجونی بودن و یه سلام هم به شروع فصل پاییز .یه پاییز دیگه در راه است و یه تابستان دیگه رفت.باز هم مهر و مدرسه همیشه وقتی ماه مهر میاد به یاد شعرایی میوفتم که روزای اول مهر از تلوزیون پخش میشد..... باز امد بوی ماه مدرسه بوی بازی های راه مدرسه ............. البته الان هم از تلوزیون پخش میشه ولی هیجان شنیدنش تو کودکی با حس الان فرق میکنه هیییییییی یادش بخیر واقعا چه زود روزهای زندگی میگذرد کاش ادم همیشه تو کودکیاش میموند ولی نه نمیشه اگه قرار باشه تو کودکیهامون بمونیم پس از شیرینی های این دوران زندگیمون کی لذت ببریم  در کل همیشه خاطراته خوبه که ...
31 شهريور 1392

جمعه 22شهریور

به نام خدا و به یاد خدا سلام  یه سلام گرم و صمیمی مخصوص دوستای خوب وبلاگی یه جمعه دیگه با یه پست دیگه.این هفته دختر گلم سرما خورده و بی حاله حوصله هیچی نداره .وقتی مورچه جونی من سرما میخوره خونمون بی سر وصداست انگار همه یه جورایی حال ندارن    برا ظهر ناهار سوپ درست کردم و دینا خانومی نوش جون کرد بعد عصری دخملی و بردم دکتر  خانم دکتر براش دارو داد گفته شاید حساسیت باشه اخه یکم بعد سر راهمون رفتیم پارک تا شاید حال و هواش عوض بشه از ساعت 6 تا 6ونیم پارک بازی کردیم دیدم داره هوا سرد میشه تصمیم گرفتیم زودتر برگردیم خونه  وقتی هم رسیدیم خونه چون دینایی دارو خورده بود بعد از شامش ...
23 شهريور 1392

روز دختر مبارک دختر گلم

                                             ... دخترم .... دردانه ي زيبايم عزيز تر از جانم پاره ي تنم دوستت دارم ... صداي دلنوازت را نگاههاي معصومانه ات را شيطنت هاي کودکانه ات را اشک هاي بي کينه ات را دل پاک و مهربانت را همه را دوست دارم مي داني... تو مژدگاني همه ي مهرباني هاي عالمي تو بهترين همدم و مونس و با محبت ترين پرستار عالمي تو ارزنده ترين هديه ي خدا بر روي زميني و در يک کلام تو رحمت کاملي تو ...
18 شهريور 1392

سفر به مورچه جونی به شهرهای ایران

مسیر قزوین به سمت رشت              دریا بندر انزلی و اب بازی دینا                                              به ثمر نشاندن برج ماسه ای توسط مهندسین دینا جونی                                              و مادر خانومی                               ...
17 شهريور 1392

جمعه 15 شهریور بازگشت از سفر

سلام به دوستای گل خودم.....دوستایی که گرچه نمی بینمشون اما با اومدن به خونه مورچه جونم و با نظراتشون به یادمون هستن بابت همین همیشه دوسشون دارم... از اونجایی که قراره اتفاقات روزهای جمعه رو ثبت خاطرات دینا جونی کنم این دومین جمعست که مینویسم. این هفته مسافر بودیم و از مسافرت برمیگشتیم که  ناهار خونه عمه جونی دینا دعوت شدیم ولی مسیر برگشت جاده خیلی شلوغ بود و باید با احتیاط از کنار اقا پلیسا رد میشدیم وگرنه یا جریمه میشدیم یا دوربین های کنترل سرعت ازمون عکس یادگاری مینداخت برا همین ترجیح دادیم دیر برسیم.بابت همین به خودمون کلی افتخار کردیم که تو این چند روز متخلف نبودیم    بلاخره ساعت 2 رسیدیم تهران خونه عمه...
17 شهريور 1392

مورچه خجالتی

مورچه داره می بافه با نخ زرد و یشمی برای دوستِ خوبش یه شالِ گرمِ پشمی ریخته کنارِ دستش صد تا کلافِ کاموا مورچه می گه: «خدایا! تموم می شه تا فردا؟» زرافه دوستِ مورچه فردا می شه سه سالش هر چی براش می بافه تموم نمی شه شا لش   ...
17 شهريور 1392

تفریح دینا جونی با مامانی

سلام به دوستای وبلاگی دینا جونی چند روز پیش یعنی جمعه 8شهریور من و دینا جون خونه تنها بودیم.همه روزای تعطیل تا دیر وقت مثلا تا نزدیکای ظهر میخوابن یا صبح زود تر میرن تفریح نمیدانم من و گل دخترم که هیچ برنامه ای نداشتیم چرا صبح زود بیدار شده بودیم . یکم خودمونو سرگرم کارامون کردیم من اینجوری . دینا جونی هم اینجوری . بعد نشستیم با هم یکم برنامه کودک دیدیم. ولی هنو ظهر نشده بود . بعد ناهار درست کردیم و کودک متفکرم پیشنهاد یه جایی رو داد بد نبود یکم از وقتمون خوب پر شد.اومدیم ناهار خوردیمو رفتیم بخوابیم... اخه ادم ظهر میخواد بخوابه باید قصه بگه .از قصه شنگول ومنگول...کدو قل قله زن...تا شعرای کتاب دبستانمون انار... زاغکو ...
11 شهريور 1392

زمینی شدن فرشته زندگیمون

عاقبت در يك شب از شب هاي دور  كودك من پا به دنيا مي نهد  آن زمان بر من خداي مهربان  نام شور انگيز مادر مي نهد  بينمش روزي كه طفلم همچو گل  در ميان بسترش خوابيده است  بوي او چون عطر پيك ياس ها  در مشام جان من پيچيده است  پيكرش را مي فشارم در برم  گويمش چشمان خود را باز كن  همچو عشق پاك من جاويد باش  در كنارم زندگي آغاز كن...     تقديم به كودكي كه با اومدنش دلم رو خیلییییییییییی شاد کرد واکنون  پس ازسالها به قامتش افتخار میکنم وخداوند را به عدد سلول های وجودش با زبان قاصرم شکر می کنم دوست دار...
8 شهريور 1392

هنرمند نمونه در تزئینات افطاری

  خانمهای عزیز اول لبخند یادتون نره  بعدش یدونه میخورید یدونه تزئین کنید  اینم شاهکار دینا خانمه تو افطاری سال 92 ... الهی قربونت برم عزیزم قربون دستو پنجت گلم               حالا از زور خستگی باید از مهارت خوابیده خوردن استفاده کرد و این هم آخر ماجرا...   ...
7 شهريور 1392